Info@salehoun.org

 داستان این هفته:

کفش هایم کو!

نویسنده: خانم سعدآبادی

داستان هفته موسسه خیریه صالحون

خدا واسه هیشکی بد نخواد یهو ناغافل پدرم سکته کرد، بعد یه مدت هم فلج شد مادرم کارش شب و روز، تر وخشک کردن پدر افلیجم بود. گاهی شبا که بیدار می شدم می دیدم کنار تختش بیداره که اگه چیزی بخواد زود بهش بده؛ گاهی وقتا حس می کردم بابا داره خودش رو لوس می کنه. عاشق بودند دیگه البته به سبک خودشون ...
مادر از خورد وخوراک افتاده بود.
تو این چند ماه که دیگه کلی پیر شده بود چشاش گود افتاده بود اما هرگز نمی نالید!
هر روز بعد نماز صبح چنتا صفحه قرآن می خوند طبق معمول همیشگی و بعد سماورش به راه بود؛ فک کنم شش ماه بعد از بیماری پدر؛ یه روز سماور مادر سوخت تعجبی بود تا حالا امکان نداشت سماور بسوزه درستش کردیم و دوباره سوخت و باز گفت نمی دونم یادم رفت ...
گفتیم شاید به خاطر مشغله و نگهداری از پدر خسته شده تا اینکه یه روز چنتا لباس هاش رو تو یه بقچه گذاشت و گفت می خوام برم خونم منو ببرید هرچی بهش گفتیم اینجا خونته اما گوشش بدهکار نبود.
هی می گفت کفشام کو؟ منو ببرید من اینجا چیکار می کنم؟
بچه شد دنبال مادرش می گشت.
خدا نصیب نکنه کسی آلزایمر بگیره
شاید شاعرانه بگی از هفت دولت آزاد و رها، از تهی سرشار ...

اما وقتی حتی یادش بره لقمه ای که تو دهنش گذاشتی رو بخوره، وقتی نشناستت سخته، وقتی درد داره اما یادش نمیاد کجاش

ذره ذره آب می شد و به سختی حرف می زد،گاهی وقتا می گفتم کاش سرطان داشت اما آلزایمر نه ...
دیگه همه کاراش رو من می کردم لقمه دهنش می ذاشتم خودم موهای حنایییش رو شونه می زدم، گاهی مثه بچه ها باهاش بازی می کردم سوالای هزار بار تکراری رو جواب می دادم.
یه روزکنارش نشستم گفتم ننه پسرت کجاست؟ جعفر رو می گم؟
گفت نمیدونم خیلی وقته ندیدمش.
اشک تو چشام جمع شد بهش گفتم پس این نره غول کیه کنارت نشسته؟!
خندید،لبخندی که منو به عرش برد، لبخندی که الان سه ساله محو شده ...
مادرم رفت زودتر از پدرم، گاهی وقتا می گم از داغ پدرم نتونست تحمل کنه شیدا شد «مرا عاشقی شیدا      فارغ از دنیا توکردی، توکردی»


امروز شنیدم قراره همایشی تحت عنوان آلزایمر تو درمونگاه موسی بن جعفر وابسته به خیریه صالحون برگزار بشه اینکه چطور این بیماری رو به عقب بندازیم و راه های پیشگیری.
کاش ما هم زودتر پی می بردیم ...
گاهی وقتا فکر می کنم اگه من آلزایمر بگیرم بچم نگام می کنه؟؟؟

امیر المؤمنین علی(ع) فرمود:

بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.

میزان الحکمة، ج 10، ص 709.

 

 

 

دپارتمان توانمندسازی و توسعه صالحون

مرکز درمانی موسی بن جعفر-دندانپزشکی-آمبولانس-آزمایشگاه موزه علوم و فنون شهرستان آران و بیدگل مددکاری و حمایتی

دپارتمان توانمندسازی و توسعه-پژوهش

     
مرکز درمانی موزه خیریه و مددکاری ترویج مشاوره آموزش پژوهش